خوب محمود عزیزما هم بالاخره برای خودش مردی شد و سه سالش شد. بهمین مناسبت ما اول صبح دوشنبه ۴ می براش توی مهدش یه تولد کوچیک گرفتیم. اون روز هوا از صبح خیلی بد بود و باد بدی شروع به وزیدن کرده بود که تبدیل به طوفان شن شد. بهرصورت ما هم خاکی به مدرسه محمود رفتیم و بچه ها که توی کلاس بخاطر بدی هوا حبس شده بودند رو شاد کردیم.
معلم محمود خانم صوفی در حال روشن کردن شمع…محمود خوشحال و خندان در حال خوردن کیک …محمود و معلمش (هرکاری کردم از خوردن دست برنداشت آخرش دهنش اینطوری موند!)….بچه ها در حال خداحافظی با من
اما بعداز ظهرش من نه چندان عاقل به هوای اینکه هوا خوب خواهد بود کلی از دوستان و همسایه ها رو برای تولد محمود در میدونی جلوی خونه که مثل باغچه میمونه دعوت کرده بودم. از هفته قبلش هم به یکی از خانومهای شهرک که تازگی ها کار کیترینگ و پخت کیک میکنه سفارش داده بودم که هم کیک و هم ساندویچ و خلاصه مواد غذایی مختلف درست کنه. از شانس بد من هوا هم طوفان شد و من بیچاره با پشیمونی زیاد مجبور شدم همه رو به داخل خونه دعوت کنم. به علت تعداد زیاد بچه ها تقریبا خونه تبدیل به سیرک شده بود که از همه جاش یه چند تا بچه آویزون بود و کیکی بود که روی زمین له میشد! من هم وسواس به تمیزی! خلاصه به بچه ها که خیلی خوش گذشت ولی محمود از ترسش رفته بود توی آشپزخونه برای خودش غذا میخورد و به باباش هم میگفت بیا پیش من! بچه تا حالا اینقدر شلوغی ندیده بود توی خونه! البته خودش خاطره شد و محمود از کیک که البته قطار محبوبش تامس بود خیلی خوشحال شد و دلش نمیخواست که بخوردش! این هم چند تا عکس از تولد محمودی:
کیک تامس! ….کیک و مخلفات….همه ما (مادرهای بدون شکل!)
در پایان هم یک نمونه از همکاری برادرانه محمود با نور در دوچرخه سواری. نور عاشق دوچرخه محمود شده! حالا دلتون نمیخواد دوتا بچه داشته باشید؟!
بعد هم من یک لیستی از کتابهای محمود دارم آماده میکنم و حتما در پست بعدی انشالله نه خیلی دیر پست میکنم. اینو گفتم مامان آرمانی این همه زحمت کشید ما هم دنباله کار خوبش رو بگیریم.
همگی شاد باشید
چرا چرا خيلي دلمون ميخواد ..مخصوصا با ديدن اين عكس آخر
تولدش مبارك …..خوبه باز هيكل شما را روئيت كرديم اقلكن ……….
هه هه گفتم دیگه وقتش بود هیکل ظریفم رو نشون بدم!
salam
tavalode pesare goletoon mobarak. man soali azatoon dashtam dar morede safare hamsaretoon be Iran. Aya ishoon ba passporte mesri vizaye iran gereftand? va aya gereftan visa(touristi ya har no) baraye atbae mesr be sadegi emkan pazire?
mamnoon az lotfetoon
Soheila
سهیلا جان بله با پاسپورت مصری ویزای ایران میگیره شوهرم البته ما هر سال میریم فقط سال اول ازش درخواست یکسری آزمایش خون کردن برای ویزا. اینجا سفارت راستش من ندیدم برای کسی سخت گیری کنه تا اونجایی که من میدونم. بیشتر مشکل از طرف خود دولت مصر هست که به ایرانیها ویزا نمیده.
واااااااااااااااااااااااااای
تولدت مبارک عزیزم
محمود گلم انشا الله که در کنار برادرت عزیزت نور کوچولو 120 ساله بشی و قدر این همه محبت مامان رو بدونی….
mobarake… are valla ma ham delemoon do ta bache khast… oonham bache haii ke inhame bahoosh o tamiz o khoshgel bashan…. ki nemikhad hamchi bache haii ro?:)
اول : تولد پسرتون مبارك.
دوم : الان كه شما 9 ماه زحمت كشيدي و باز هم 7 ماه و نيم زحمت بيشتر كشيدي و دسته گلتون از آب و گل درآمده معلومه كه همه دلشون مي خواد ولي اينكه ما دوباره از اول همه اين زحمتها رو بكشيم يك كمي ترس آوره.
من كه بچه هاي جاريم رو كه مي بينم كه 8 ساله و 11 ساله هستن دلم آب مي شه ولي يادم نمي ره كه خودش و شوهرش و كل خانواده شوهر بنده چقدر زحمت كشيدن تا به اينجا رسيدن.
سوم : انشاله خدا قسمت ما هم بكند.
سه سالگیت مبارک محمود جان .
با تاخیر تولدت مبارک محمود کوچولو! چقدر هم بزرگ و آقا شدی.
مامانی جان امیدوارم سالهای سال در کنار فرشته های نور و شادیت به سلامت زندگی کنید.
راستی ما داریم به نیمه ی راه نزدیک میشیم…
به مامان ارشک: خوش بحال جاریت که این همه کمک داشته….من که فقط خدا مادرم رو نگه داره برای تولد بچه ها اومده وخیلی کمک کرده ولی بعلت دوری زیاد نمیتونه بمونه باید خودم تنهایی از عهده بچه ها بر بیام ولی اونقدرها هم ترس آور نیست عزیزم شما دست بکار شو ما پشتت هستیم 🙂
به باقی دوستان مرسی از محببتون به محمود 🙂
سلام عزیزم
تولدمحمود گلم هم مبارک
ای خدا من هر چی این نورو میبینم سیر نمیشم
مامی یه سوال
بچه دوم وقتی بیاد مشکل پدر ومادر نصف نیشه یا دو برابر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احساس میکنم وهمسرجن اصرار به فرزند دوم.
اما من خیلی میترسم
مرسی پادلمه جان لطف داری. بستگی داره به وجود یه بچه جدید به عنوان یه مشکل نگاه کنی یا یه موجود جدید که قراره خیلی چیزها رو با سختیش براتون شادتر هم بکنه. نمیشه گفت مشکل نیست ولی به توازنش لذتی که داره اون قسمت رو خنثی میکنه. حرف آقای همسر رو گوش کن عزیز!
کیکش قشنگ ترین کاری بوده که براش انجام دادید. راستی تولدش مبارک. عکس دوتاییشون هم مثل همیشه خیلی بامزه بود
تولدش مبارک باشه! داماد بشه !!!!
بابا تو که دیگه اون سر دنیایی…عکست رو بذار دیگه….
چه میکنه این تامس!! رو کیک تولد هم رفته
تولدش مبارک. درسته سخت بوده ولی خاطره اش مطمئناً تا سالها تو ذهن شما و اون میمونه .
عکسها هم خیلی قشنگند علی الخصوص اون آخریه که نونو داره. با اون چشمای با نمکش سوار دوچرخه شده. ببوسشون هر دو رو از طرف من
تولد محمود جون مبارک
چه بامزه محمود رفته خودشو تو آشپزخونه قایم کرده. چه دوتایی بامزه شدن.
با شرمندگی زیاد به خاطر تاخیر
تولد محمود کوچولوی ناز مبارک ایشالا 100 سالگی شو جشن بگیره. بعدم اینکه چه حوصله ای داشتی با این همه مهمون دست مریزاد واقعا من که از این هنرها ندارم.
اولا که بازم تولد محمود جون مبارک…
دوم اینکه من چقدر کیف کردم از دیدن چهره فوق العاده ایرونی محمود جون در بین بچه های اونجا(مهد و خونه….)
سوم اینکه محمود جون حق داشته بره آشپزخونه قایم بشه…آرمان هم همیشه از شلوغی ها فراریه….ولی به قول خودتون مهمونی به یاد موندنی شده….
چهارم هم دعا میکنم سال بعد از طوفان شن و….خبری نباشه تا گردهمایی تولد محمود جون در فضای باز باشه و خونه مامانی بهم نریزه…
پنجم هم اینکه من خیلی دوست داشتم دومی را هم بیارم ولی یواش یواش دارم منصرف میشم ..یعنی دلم می خواد هنوز ولی خوب…نمیشه اینجا دلایل منصرف شدنم را بیارم…
اخرش هم اینکه ارزوی سلامتی و شادی و روزهای خوش براتون دارم با پسرهای گل تون …و منتظر کتابهای محمود جون هم می مونیم…..
سلام واي خداي من تولد محمود بود و من خبر دار نشدم تولدش مبارك عزيزم
انشالله هميشه سالم و سلامت باشه و مامانش هم صاحب كلي نوه بشه
الان عكس ها باز شد
واي واقعا زجمت كشيدي اينهمه بچه را بگذاري تو يك اتاق معلوم است چكار مي كنند .يك چيزي تو مايه هاي طوفان يا زلزله مي شوند .اما خوب فكر كنم محمود تو سني است كه لذت برده نه ؟؟؟
Mashallah, chegard har do gholand. tavalode mahmody mobarak.
تولد سه سالگي گل پسرمون مبارك … اميدوارم تولد سي سالگيشو در كمال صحت و سلامت اينجا برامون ثبت كني ماماني خانوم … تولد سه سالگي محمود جون يعني تولد دخترك من هم نزديكه …اون اوايل كه وبلاگم رو تاسيس كرده بودم يادمه كلي ذوق مي كردم كه نورا و محمود جون انقدر سنشون به هم نزديكه و مطمئن بودم كه كلي از تجربه هاي ماماني محمود جون استفاده مي كنم … 🙂
در ضمن كي گفته ما دلمون يه ني ني ديگه نمي خواد … ما فقط هميشه مي گيم كه ما اصلا شهامت شما را نداريم ماماني خانوم :))
بابت عكسهاي خوشگلي كه گذاشتي ممنون … واقعا عالي بود …
سلام
اول از همه تبریک به خاطر تولد محمود عزیز
در مورد بچه دوم هم اگر من خودم هم بخواهم اطرفیان چنان حالی ازم می گیرن که …. همینجوریشم یک لشکر دارند کمک می کنند برای بزرگ کردن پسرم که تازه دوساله شده چه برسه به اینکه بخوام یکی دیگه هم بیارم
پسرم از هشت تا دو مهد هست بعد تا 5 میره خونه مامان بزرگش تا عصر ما بیاریمش خونه 5 شنبه ها هم که مهد تعطیله و متاسفانه من تعطیل نیستم بابایی که راحت تر می تونه مرخصی بگیره 5 شنبه ها می شینه توی خونه و کلا من فقط جمعه ها مادر تمام وقت هستم حالا اگه توی این گیر و واگیر یکی دیگه هم دلم بخواد …. من که دلم می خواد ولی بقیه دلشون نمی خواد
دوست خوبم خدا بهت رحم كنه .البته قوت بده تا دوتا پسر بچه را بزرگ كني .من كه گاهي واقعا احساس مي كنم كه كم مي آرم
راستي الان ساعت 12 شبه براي مارتيا كامنت گذاشتي نمي خواهي بخوابي ماماني
برو بخواب تا قدرت كافي داشته باشي
راستي من و باباي مارتيا كه شيطان نبوديم البته من از دبستان به بعد براي خودم اعجوبه اي بودم اما به اين سن نه
اما اين محمود شما كه چشمهاي شيطونش را از تو به ارث برده معلومه چرا شيطونه و پس شيطنتش 100 برابر مارتيا است
درست حدس زدم تو دختر شيطوني بودي ؟؟؟؟؟مي داني ابنجا ساعت 2 است تقريبا و من دارم تو را موعظه مي كنم .
غيبتت داره طولاني مي شه ها. خوبي؟ كوچولوها خوبن؟