یکماه خوب همراه مادرم به سرعت برق و باد گذشت. اصلا همیشه اوقات خوب زود میگذره و تنهایی هست که تمومی نداره. این مدت برای محمود به عقیده من بهترین ایام بود. با اینکه خیلی خودش رو لوس میکرد و به مقدار خیلی زیادی شیطون شده بود ولی در همین یک ماه اینقدر تغییر کرده که نشون میده اگه دورش پر باشه خیلی سریعتر رشد میکنه و اجتماعی تر میشه.
از ابتدای ماه می پروژه از پوشک گرفتن رو شروع کردیم که خیلی خیلی در ابتدا برای من سخت بود. یکجوری آدم رو عصبی میکنه بدون سبب. ولی کم کم اوضاع بهتر شد و البته هنوز اتفاق میافته که به علت مشغول بودن به بازی یا سردی کردن خودش رو خیس یا کثیف کنه ولی دیگه میدونه که احساس خوبی نیست و خجالت میکشه و امیدوارم که تا آخر تابستون اوضاع بهتر هم بشه.
فارسی صحبت کردن محمود هم داستانی داره انگار که از ده بالا اومده باشه تمام کلمات فارسی رو با لهجه بسیار خنده داری ادا میکنه که آدم رو به تعجب میاره. بهرصورت فارسی زبون اصلیش نخواهد بود ولی این همه تفاوت لهجه هم خیلی برام جالبه. مثلا میگه مافرمایید (mafermayed) در صورتیکه ما درست باهاش حرف زدیم و هیچ ادایی هم موقع گفتن کلمات نداریم! با مادرم به فارسی صحبت میکرد ولی با من و باباش گاهی به انگلیسی یا گاهی عربی ارتباط برقرار میکنه. از طرفی ما توی خونه خیلی کم کلام عربی داریم. محمود که پدرش رو فقط نیم ساعت آخر شب میبینه اون هم که بابای محترم دو کلام بزور حرف میزنه! نمیدونم این همه کلمات عربی رو از کجا میاره. وقتی صداش میکنی محمود خیلی جدی میگه نعم! (بله به عربی) با صورت جدی میاد ببینه چی میخواستم! یا اگه بخواد مخالفت کنه میگه لا لا لا!!!! خیلی چهره اش در حال گفتن کلمات اینطوری خنده دار میشه. به انگلیسی که بیشتر نظراتش رو میگه و بیشتر تمرین کردنش هم با این خانمی هست که برام کار میکنه. هنوز عاشق برنامه بارنی هست و خیلی از کلمات رو از اونجا یاد میگیره. البته وقت زیادی رو جلوی تلویزیون نمیگذرونه و تنها به برنامه ای که علاقه داشته باشه به مدت ده دقیقه نگاه میکنه (در پاسخ به یکی از دوستان که گفته بودن تلویزیون برای بچه ها خوب نیست) ولی بیشترین علاقه محمود همیشه به موزیک بوده و هر روز هم بیشتر میشه. انگار موسیقی در وجودش هست و یکسری موسیقی خاص هم باید گوش کنه.
برای تولدش یک ارگ کوچیک کادو گرفته که این رو که روشن میکنه همچین سرش رو تکون میده که انگار چی داره میزنه! یا وقتی آهنگ مورد علاقه اش پخش میشه باید به سرعت به من یا پدرش اعلام کنه که این رو خیلی دوست داره. عاشق کتاب هم هست و خوب من و پدرش هر دو وقت زیادی رو کتاب میخونیم و از بچگی خیلی کتاب براش گرفتم و خیلی وقتها خودش کتابها رو میاره و با همه میشینیم میخونیم. یک کتاب دیروز براش گرفتم که کلمات ساده رو آموزش میده و دقیقا برای سن محمود هست. خیلی هم تصاویر هم متن کتاب براش جالبه. سعی میکنم اسکن کنم و اینجا بزارم شاید به درد کسی دیگه هم خورد.
دو هفته پیش برای چند روز رفتیم کنار دریای مدیترانه که بهش ساحل شمالی میگن و خارج از اسکندریه واقع هست. از سپتامبر گذشته اینبار که کنار دریا رفتیم محمود باز هم بیشتر تغییراتش رو به محیط نشون میداد. براش بیلچه و ماشین گرفتیم و حسابی با اونها مشغول بود البته باید گفت که خیلی اول از حس اینکه ماسه ها بهش میچسبیدن بدش میومد و هی اصرار داشت که پاکش کنم ولی کم کم براش عادی شد. نمیدونم این حس تمیز بودن کی براش عادی میشه. چون حتی اگه یه خط روی دستش بیافته باید حتما سریع پاک بشه و حس بدی داره! با اینکه من سعی میکنم بهش بگم اینها عادیه و هیچ حساسیتی نشون نمیدم شاید ناخودآگاه اون حس تمیز بودن رو از خودم گرفته. دیگه اینکه با هم لب آب می ایستادیم و وقتی موجها با سرعت بما نزدیک میشدن پا به فرار میگذاشتیم که محمود به خنده میافتاد. دریای مدیترانه بر خلاف دریای سرخ اصلا آروم نیست و حتی وقتی که موجها به ساحل میرسن با خشونت تمام به آدم میخورن. باقی اوقات هم در کنار استخر گذشت که محمود اصرار داشت که مثل مامان جان روی آب بخوابه و هی میگفت لا لا کنه روی آب! ساعت ۶ عصر که به اتاقمون برگشتیم محمود از خستگی بیهوش شد تا ۹ شب و به زور چشماش رو باز کرد که چیزی بخوره و باز خوابید تا صبح! آب یکی از بهترین چیزهایی هست که محمود رو بخواب میبره! بهرصورت سفر به دریا برای همه مون خاطره انگیز بود و امیدوارم قبل از اومدن نی نی باز هم بتونیم سفر بریم و از هوای خوب دریا استفاده ببریم.
برای چکاپ بیست هفتگی به همراه محمود و مامان به دکتر رفتیم و دلم میخواست محمود هم بیشتر حس کنه که یک کسی قراره به خانواده اضافه بشه. وقتی دکتر داشت سونوگرافی میکرد خیلی نگران شده بود و به جای اینکه به صفحه تلویزیون که تصویر رو بزرگتر نشون میداد نگاه کنه هی به من نگاه میکرد که چرا دکتر یک چیزی رو روی شکمم تکون میده و خلاصه حس کردم که خیلی ترسیده و نگرانه. جناب نی نی هم با شرارت تمام در حال حرکت کردن بود و نمی خواست که دکتر هیج بهش نزدیک بشه و برای همین خیلی طول کشید که اندازه هاش رو دکتر بگیره. با کمال موفقیت نشان مردانگی در نی نی جان رویت شد و به سلامتی خانواده ما یک ارتش مصری تشکیل خواهد داد! بیچاره من که باید تک و تنها با این مردهای تنبل سر کنم!
بعد از برگشتن از دکتر محمود یکی از اسباب بازیهای چوبیش که یک استوانه هست رو برداشته و شروع به سونوگرافی از مادرم کرد! و این داستان تا روز رفتن مادر بیچاره ادامه داشت و اصرار هم میکرد که یه بیبی اونجا هست! حرکات مضحک محمود و علاقه اش به یافتن بیبی برای ما کلی خنده دار بود. بیچاره مادرم که باید همش تحت نظر دکتری محمود قرار میگرفت!
اگه بپرسید خوشحالم که یه پسر دیگه خواهم داشت باید بگم که اول امیدوارم که سالم باشه و جنسیتش هم اونقدر مهم نبود از اول ولی از طرفی فکر میکنم که محمود و نی نی با هم همبازی های خوبی خواهند شد و انشالله که زیاد هم منو اذیت نخواهند کرد. لااقل باید خودم رو اینطوری دلداری بدم دیگه مگه نه؟!
خوب امیدوارم که تنبلی رو کنار بزارم و بیشتر از محمود بتونم بنویسم چون اینقدر تغییراتش سریع هست که گاهی اگه ثبت نشه حتما فراموش میکنم. الان هم این آقا دیگه داره زیاد وول میخوره و انگار از نشستن من اینجا خسته شده. بهتره برم از فرصت استفاده کنم و کمی دراز بکشم. کتاب خلخال که خانم شین ازش گفته بود رو گرفتم دارم میخونم زیاد به دلم ننشسته چون کتاب نوشته شده در دهه ۸۰ هست و نمیدونم چطور الان در ایران به چاپ رسیده و نوشته هاش هم به نظر من خیلی از مصر کنونی دور هست ولی حالا تا پایانش باید بخونم و بعدا در موردش مینویسم بیشتر.
امیدوارم که روزهای بلند تابستونی خوبی داشته باشید.
سلام خوبید؟ اولین باره که من اولین پست رو میذارم. از این بابت هم خوشحالم. جنسیت کوچولوتون هم مشخص شد به سلامتی . محمود ماشاء الله خیلی با نمک و خوشگله . چهره ایرانی و مصری رو با هم داره .از ته دلم دوست دارم همیشه شاد زندگی کنید.
سوالی داشتم شما تو کدوم شهر زندگی میکنید؟ اسکندریه؟ یا قاهره ؟ قبل از اینکه به مصر بیایید عربی بلد بودید و در مصر چند وقته زبان عربی یاد گرفتید؟
و سوال دیگه هم داشتم: 1 جنیه چند تومان ماست؟
با تشکر
وای به سلامتیی
اول ذوقم رو از برادر دار شدن محمود بگم آخه بچه ها از اینکه بچه دوم همجنس خودشون باشه احساس خیلی خوبی دارند وانصافا هم براشون بهتره. از اون مهمتر خوشحالم که سلامتید. چقدر خوب بود که یک ماه مامان رو کنارتون داشتید. حتما خیلی آرامش بخش بوده! من که هنوز با این که توی ایران یک سری درگیری هایی داشتم و شاید خیلی وحشتناک خوش نگذشت اما هنوز هم دلم داره بال بال میزنه.
زود تر بیا و از احوالات نی نی و محمود بنویس
مراقب خودت هم باش… منتظر نی نی هستیم 🙂
سلام، انقدر اومده بودم و ننوشته بودید که نا امید شده بودم تا امروز کامنتتون رو دیدم و خوش خوشانم شد.
جنسیت کوچولوتون هم مبارک. من هم شنیدم دو تا بچۀ همجنس با هم بهتر کنار می یاند. انشاءالله که سالم و سرحال باشند همیشه.
چقدر خوبه که محمود به سه زبان زندۀ دنیا آشناست بدون رفتن به کلاس و ..
این حس تمیز بودن رو پسر من هم داره با اینکه ما خیلی حساس نیستیم و مقداری کلافه کنندست. چون کافیه یک مقدار شربت یا چای بریزه رو
پیرهنش، صداش در میاد فوری که باید ای پیرهنمو در بیارید و خلاصه داستانی داریم ما با این پسر تمیز!.
حتماً از شیرین کاریها و حرفهای محمود هر وقت امکان داره بنویس چون واقعاً تغییرات گفتاری و زبانی اونا تو این مرحله انقدر سریع میگذره که یکدفعه میبینی کامل داره صحبت می کنه و دلت برای اون جملات دو یا سه یا چهار کلمه ای بامزه اش تنگ شده. در ضمن حالا که داداشیش هم داره میاد، شاید بعد ها برات جالب باش که بدونی محمود تو سن داداشیش چی کارا کرده و چیا گفته.
ببوس محمودی رو و خوش باشید
سلام مامان 2 فرمانده بزرگ :
تبریک مرابپذیرید ازداشتن یه همچوشهامتی ، آنهم برای دومین بار.امیدوارم به سلامتی این ایام راسپری کنید.
آگربرایتون مقدورهست سوالاتی از ماصرنشینی وماصریون دارم که به شدت به دانستنشون نیازمندم.داشتم می امدم آنجا 13June اما خداراشکر طوری جورشد که برم ایران.
خوشحال میشم جوابم را داشته باشم.درضمن خواهرهمسرم آنجاپزشک اطفال هست( دکتررغدا السیدعلی).شاید اوراپزشک خوبی یافتید:)
منتظرتون هستم.
خوب ديگه بسلامتي بازم پسر دار شدي .دوتا عروس مياري مثل دسته گل ميشن جاي دخترات ..هه هه هه ……….يا شايدم يه بار ديگه خودت دختر بياري
باباي محمود هم مصريه ؟ شايد واسه اينه كه عربيش بهتر شده ؟
سلام
عزيزم الهي بگردم من محمود خاله رابا دكتر بودنش .چه كار خوبي كردي كه بردي نشانش دادي .
چقدر دلم برايت تنگ شده بود .خدا ماردت را برايت نگه داره .كه يكماه پيشت ماندند تا تو كمي اروم بگيري .
ميدوني اتفاقا من امروز با مامان بحث مي كردم كه اگه ادم بچه دوم داره بهتر است براي بچه اول كه همجنس باشه .يك جورهايي انگار همه چيز دنيا را براي مارتيا مي خواهم .حتي بچه دوم را !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
براي هم همبازي هاي خوبي مي شوند مطمئن باش .
خيلي مواظب خودتو ني ني باش
ببينم درست حساب كردم ني ني تو اباني است ؟؟؟؟؟
salam azizam, hoora ye pesare dige miad to donyaye weblog! madaram hamishe migoft bache ha hamishe hese khodeshoon ro daran, shayad adam avalesh fekr kone ke khob in ham hamjense gablieh va baram tazegi nadare, vali in tor nist va adam badesh mifahme ke har bache hal o havvaye khase kkhodesho too zendegi miare!!! azizam baz ham tabrik migam behet. kheili khoobe ke mahmood 3 ta zaboon ro baham dare yad migire. age ma ham inja moondani shodim araz sharayete moshabehi ro khahad dasht. movaffag bashi…
سلام گرم مرا از جنوب ایران پذیرا باشید.پاینده وموفق باشید.
سلام خوبید؟ من دوباره مزاحتون شدم . سوالی داشتم و می خواستم اگر زحمتی براتون نمیشه راهنمایی کنید. من دوستانی در مصر دارم و هر از چند گاهی از طریق تلفن با اونها صحبت میکنم ولی اونها هیچ وقت نمی تونند از مصر به ایران زنگ بزنند . به من میگن ارتباط ممکن نیست . می خواستم شما می تونید به ایران زنگ بزنید؟ در واقع می خوام ببینم این دوستان عزیز راست میگن یا نه . خیلی ممنون میشم برام جواب بدید . از اینجا یا از ایمیلم .هرطور که مایلید.
با تشکر
سلام…خوشحالم که ایام خوبی رو گذروندین با مادرتون…..و نیز حسابی ذوق زده شدم که محمود جون یه داداش پیدا می کنه…اخه من هم همیشه دوست داشتم دو تا بچه اگه داشته باشم هر دو همجنس باشند…یا دو تاپسر …یا دو تا دختر….البته شاید برای پدر و مادر یه پسر و یه دختر خوب باشه…ولی برای خود بچه ها به خصوص اگر فاصله سنی شون کم باشه که با هم دوستای خوبی خواهند بود همجنس بودن بهتر به نظر می رسه….ایشالله این دوران رو به سلامتی و راحت بگذرونی و یه نی نی سالم و تپل مپل و نازنازی به دنیا بیاری…..ولی همون طور که گفتی اگر از محمودجون ننویسی چه بسا خیلی از شیرین کاری های این پسر ناز دورگه فراموش بشه…به خصوص با اومدن داداش کوچولوش….ما یه وقتهایی از کارهای نی نی مون خیلی لذت می بریم ولی اگر ثبت نکنیم چه بسا بیشتر اونها فراموشمون بشم در این تغییر و تحولات بیشمار زندگی….همین دکتر بازی کردن محمود جون و سونوگرافی کردنش…سالها بعد با خواندن این نوشته ها خنده مون می گیره از بازی های دوران کودکی پسرمون و خاطرات چون فیلمی از برابر چشمامون می گذره…..من گاهی دوست دارم از شعر خوندن ارمانی فیلم بگیرم ولی تا دوربین به دست بشم آرمان شیطنتش گل می کنه و هر چیز بیربطی رو می خونه به غیر از شعر…..
بازم منتظرم از محمودجون بخونم..روزهای خوب و شادی براتون ارزومندم
این پستت خیلی خیلی بامزه بود . در مورد لهجه ی محمود دلواپس نباش . چون نورا هم یه لهجه ای داره که اصلا به ما شبیه نیست . فکر کنم اغلب بچه ها تو این سن همین طورین . در مورد نی نی هم تبریک می گم ، به نظرم خیلی خوبه که نی نی جدید هم جنسه محموده ، این طوری خیلی بهتر با هم ارتباط برقرار می کنن و به قول قدیمیها پشت و پناه هم می شن ، هر چند که اگر دختر بود شاید برای خودت بهتر بود ، اما خب این جوری محاسنش برای محمودی بیشتره . در مورد تمیز بودن محمود باید بگم این یه موضوع کاملا ذاتیه ، مربوط به دوره ی خاصی نیست که برطرف بشه ، نورا وحشتناک نسبت به تمیزی حساسه ، و این رو کاملا از باباش به ارث برده ، چون مادر همسرم هم می گه که از بچگی بابایی نورا با وسواس و تمیزیش پدر اونو در اورده بوده !!!
مواظب خودتون باشید. خیلی زیاد. خدا این دوتا پسر دسته گل را براتون نگه داره.
این موضوع عدم برقراری ارتباط تلفنی از مصر با ایران خیلی اعصاب خورد کنه . واقعا شما برای مقابله با این مسئله چکار می کنید؟ هر کاری هم آدم بکنه باز تلفن یه چیز دیگه است، نه؟
من هر ازگای میام اینجا و همین پست رو میبینم. حتما سرتون خیلی شلوغه. خوش باشید همیشه
سلام
مامانی خوب می دونم سخت می گذره من برایت کلی دعا می کنم .خدا تو و همسر خوب و محمود و برادرش را همیشه سلامت نگه داره در ضمن ادرس سایت سازمان ثبت احوال را که بلدی می توانی بروی و اسم ها را ببینی
http://www.nocrir.com/wbnameofname.aspx
امیدوارم بتوانی با همفکری همسر مهربون یک اسم خوب پیدا کنی .در ضمن من وظیفه ام بود یادت نره تاریخ زایماتن را به من بگی
می بوسمت محمود کوچولو را هم بااون چشم های شیطونش می بوسم
مامان محمودی گل ، اینجا فردا روز مادره . این یه بهانه است برای اینکه بهت سر بزنم و یه بار دیگه روی ماه محمود جون رو ببینم و یه تبریک دوقلو بهت به مناسبت این روز بگم که واقعا تو دیگه حسابی مادری ! خداوند تو رو درکنار گل پسرهات تا ابد سالم و شاد حفظ کنه !