Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for 24 ژانویه 2008

معمولا اگه به مصر فکر کنیم همش یاد آفتاب سوزان و صحراهای داغش میافتیم و باورش کمی دور از ذهنه که اینجا سرد باشه! ولی ما الان در حال یخ زدن هستیم! زمانی که میخواستم به این کشور وارد شم تمام لباسهای گرمم رو به این موسسه های خیره دادم با این فکر که این همه بافتنی به چه دردم میخوره؟! بعد از ورود و بعد از گذشتن یک ماه دیدم که عجب اشتباهی کردم! ….هنوز سرما خوردگیم خوب نشده و با وجود تمام تدابیر امنیتی محمود هم آخر از من گرفت، سرفه های کوتاهی میکنه ولی شیطونیش همچنان به راهه…

تمام روز در حال دویدن بودم، انگار یه مسابقه برای بهترین خانوم خونه دار باشه، از این برنامه هائی که الان توی ماهواره فراوون به چشم میخوره…وقتی ساعت 7 شب شوشو اومد خونه، دیدم سرم واقعا دیگه داره گیج میخوره. برای اولین بار در تمام این مدت که محمود رو دارم به شوشو گفتم باید یکم دراز بکشم……خواب مورچه میبینم، وای اینجا هم منو تنها نمیگذارن!….با صدای یکی از اسباب بازیهای محمود بیدار شدم، نمیدونم شبه یا روزه؟ من کجام؟ سریع به موبایلم نگاه میکنم ساعت 10.30 شبه…واییییییی…..پسرم هنوز بیداره….من چرا خوابم برد میخواستم فقط کمی دراز بکشم …سریع میدوم به سمت در و احساس میکنم که عرق سردی به تنم نشسته میرم توی اتاق تلویزیون…..از محمود خبری نیست، شوشوست که در حال جمع آوری اسباب بازیهای روی زمینه. انگار بمب منفجر شده تمام اتاق با سیم و توپ و چرخ و گیره لباس پوشیده شده! میگم محمودی کو؟ شوشو میگه که خوابیده! با تعجب میگم چطور بدون من؟ بدون خوردن شیرش؟ منونخواست؟ قلبم یکجوری شد…پسرم خوابیده بدون اینکه براش شعر بخونم و ببوسمش….بدون اینکه بوی موهاش رو حس کنم و بزارمش روی تختش و بهش شب بخیر بگم……

شوشو میگه که حتی پوشکش رو عوض کرده! چشمام شده قد یه گردو…بهش به شوخی میگم که خوب پس تا حالا تنبلی کرده که اصلا پوشک عوض نکرده….بهش میگم این یکی باید در تاریخ وبلاگم ثبت بشه….میرم به محمود سر میزنم، مثل فرشته ها خوابیده. از شوشو تشکر میکنم، چون واقعا داشتم از خستگی هلاک میشدم. ولی یه حس غمگینی بهم میگه که محمود دیگه داره بزرگ میشه و احتیاج به شیر خوردن نداره….وای چرا من هنوز آمادگیش رو ندارم…فقط سه ماه دیگه مونده…چه زمانی بود وقتی که تازه بدنیا اومده بود و نمیدونست که چطور شیر منو بخوره…چقدر ضعیف شده بود و پوست به استخون داشت…چقدر من و مادرم گریه کردیم براش…و چقدر تلاش کردم و قاشق قاشق مادرم بهش شیر منو داد تا بالاخره بعد از سه ماه تونست خودش شیرم رو بخوره…حالا فقط سه ماه مهلت دارم و شاید هم کمتر…..اگه یه روزی مادر شدید حتما خودتون به بچه شیر بدید، سخته شاید هم گاهی غیر قابل انجام دادن بنظر بیاد، شاید درد داشته باشید شاید هم مثل من حس کنید که هرگز موفق نخواهید شد ولی حتما حتما این کار رو انجام بدید بعدا خودتون میبینید که چقدر دلنشینه…خوشحالم که هیچ وقت تسلیم نشدم…

یک چیز دیگه در مورد خوابیدن محمود باید بگم.همونطور که گفتم محمود به دلیل مشکل شیر نخوردن درست خیلی اوائل مشکل داشت و من مجبور بودم باهاش بخوابم. برای اینکه شوشو بتونه که شبها کمی بخوابه من با محمود توی اتاقش میخوابیدم. این داستان تا هفت ماهگی محمود ادامه داشت. از هفت ماهگی به بعد دیگه محمود برای شیر خوردن در شب بیدار نمیشد. و من واقعا برام مثل یه رویا بود که شبها کامل بخوابم. ولی من باز هم با اینکه محمود رو توی تختش میگذاشتم همونجا توی اتاقش میخوابیدم. تا اینکه باز در 9 ماهگی یهو شروع به بیدار شدن هر چند ساعت در شب کرد. برای من اونموقع دیگه کابوس بود چون تازه عادت کرده بودم که شبها کمی استراحت کنم. با دکترش که صحبت کردم گفت باید عادتش بدم که خودش بخوابه. چندین بار امتحان کردم ولی هر بار گریه کرد و ما هم دیدیم فایده نداره.

یه کتابی در این مورد گرفتم که خیلی کمکم کرد. اصولا بچه ها اگه خوب غذا خورده باشند و یا جاشون کثیف نباشه شب رو کامل باید بخوابند. مگر اینکه در حال دندون در آوردن باشند.

خوابوندن بچه سه مرحله داره. حمام کردن و قصه گفتن و در تخت خواب گذاشتن.(3Bs: Bath, Book and Bed) البته آسون بنظر میاد ولی این یه کاریه که احتیاج به صبر و استمرار داره. مهمترین مسئله اینه که بچه قبل از خواب کاملا سیر باشه. بیشتر بچه هائی که شب از خواب بیدار میشن یا به علت گرسنگی هست یا تشنگی یا اینکه خودشون رو خیس کردن. معمولا بچه هائی که شیر خشک میخورند بهتر شبها میخوابند چون کاملا سیر میشن. بچه هائی که شیر مادر رو میخورن معمولا نصف از شیر رو خورده روی سینه مادر خوابشون میبره. این یه اشتباه هست که بیشتر ما انجام میدیم. یک مسئله مهم دیگه هم نظم در ساعت خوابه که حتما باید بچه عادت کنه در یکساعت مقرر بخوابه.

من باید اولین کار محمود رو بیدار میگذاشتمش توی تختش بهش شب بخیر میگفتم و میاومدم بیرون. با توجه به زمان هر 5 دقیقه برای 2 دقیقه میرفتم تو و اگه توی تختش ایستاده بود سعی میکردم که درازش کنم بدون اینکه بهش زیاد نگاه کنم (no eye contact) و با صدای آروم بهش میگفتم که الان وقت خوابه و باید بخوابه. البته این پروسه یکساعت طول میکشید چندین شب این کار من بود. کم کم زمان تنها گذاشتنش رو بیشتر میکنید و مثلا هر 15 دقیقه یه بار بهش سر میزنید و بهش اطمینان میدین که شما همینجا هستید. یادمه من کنار تخت محمود مینشستم و اون گریه میکرد که بغلش کنم. قلبم از درون در حال ترکیدن بود ولی میدونستم که کم کم متوجه میشه. دقیقا بعد از سه روز گریه هاش کمتر شد ولی هنوز باید بهش سر میزدم. این سرزدن یک هفته ادامه داشت.

توی این یک هفته دیگه از گریه کردن دست کشید و وقتی توی تختش میگذاشتم با چشمهای باز دراز میکشید. ولی هر چند ثانیه یه بار سرش رو بلند میکرد که ببینه من هستم یا نه. من اول کنار تختش می ایستادم تا میخوابید. کم کم این فاصله رو زیاد کردم تا دیگه بعد از یک هفته دیگه رسیدم به در! و این آخر کار بود. دیگه خودش فهمید که من اگه بیرون میرم هستم و حتی خیلی بهتر از زمانی که با من میخوابید میخوابه. البته باید توجه داشت که یه زمانی هست که بچه داره دندون در میاره که این مسئله فرق میکنه و احتیاج به همدردی داره ولی اگه بچه سالم باشه و هیچ دردی نداشته باشه خیلی بعید بنظر میاد که خودش نخوابه.

این مثال در مورد بچه های کوچیکه…. من راستش نمیدونم محمود اگه تختش رو عوض کنیم یا بزرگتر بشه دوباره با خوابش مشکل پیدا میکنه یا نه ولی یه برنامه رو نگاه میکردم یه کارشناس خواب بچه ها میگفت که در مورد بچه های بزرگتر اگه هنوز خودشون نمیخوابند باید بهشون یاد آوری بشه که الان موقع خوابه و اگه به هر دلیل (دستشوئی رفتن، تشنه بودن…) هی از جاشون بلند میشن این رفت و آمدها باید خیلی کوتاه باشه تا سریع تر به تختشون برگردن. بچه باید بدونه که یه قانونی هست و از محبت پدر و مادر سوء استفاده نکنه. البته اینها همش از بچه تا بچه فرق میکنه. یه راهی که برای من کاربرد داره ممکنه اصلا غیر قابل اجرا برای یه مادر دیگه باشه. یکی از دوستان من هست که اصلا نمیگذاره پسردوسالش یک ثانیه گریه کنه. هنوز هم با خوابش مشکل داره و تمام شب در حال شیر خوردن هست. نمیشه گفت اون اشتباه میکنه ولی بچه ها از سن خیلی کم قادر به یادگیری این مسئله هستند و بنظرمن هر چی زودتر بهتر خواهد بود.

با آرزوی خوابهای شیرین با تنی سالم برای همتون…..

Read Full Post »