صبح که از خواب بیدار شدیم هوا اینطوری بود:
محمود هم که بازرس ویژه هستند باید همه چیز رو چک کنند!
خلاصه هوا یهو با گذشت روزسرد شد و باد زیاد میومد. من هم تصمیم داشتم که امروز محمود رو دوباره به این کلاس موسیقی ببرم که کم کم بهش عادت کنه. خلاصه آقای راننده اومد و ما هم شال و کلاه کردیم رفتیم بیرون. حدود یکساعت طول کشید تا رسیدیم وسط شهر. کلاس هم با یک کم تاخیر شروع شد. ولی خوبیش این بود که این بار خانم معلم به محمود خیلی توجه کرد و این باعث شد که محمود شروع به نشون دادن علاقه کنه و خلاصه یک کم کمتر از دفعه پیش بهم چسبید! حالا یک کلاسی دارند که با یه متد تربیتی به اسم Montessori (مونتسری) که به گفته این خانم باعث میشه که بچه کم کم برای خودش مستقل بشه.
توی مصر روشهای آموزشی خیلی زیاده و هر کدوم هم ادعا میکنند که بهترین هستند. حالا باید برم بیشتر درباره این روش بخونم ببینم واقعا خوبه یا نه. البته خیلی شنیدم که خارجیهای اینجا سوال میکنند و یا میخوان از این روش استفاده کنند. حالا اگر بیشتر فهمیدم اینجا مینویسم.
خلاصه صبحمون که در کلاس موسیقی گذشت و بعد هم برگشت به خونه و ناهار و بازی و خواب برای محمود و من هم برای اولین بار بجای انجام هیچ کاری فقط بیهوش شدم! آخه دیشب دیر خوابیدم و صبح هم به هوای شوشو که داشت میرفت زود بیدار شدم.
محمود این روزها دستهاش رو دور گردنم میاندازه و هی منو میبوسه. اینقدر این کار رو با محبت و احساس انجام میده که من تمام خستگی رو فراموش میکنم. البته به موقعش هم همچین شیطونی میکنه که نمیدونم چکار کنم.
بعد از شام داره بازی میکنه. عکسهاش روی دیواره از یک ماهگیش تا یک سالگیش. یهو اسم باباش رو میاره و به عکس اشاره میکنه. فکر کنم دلش برای شوشو تنگ شده. بعد به عکس مادرم نگاه میکنه و اسم اونو هم میگه. دوباره با چهره خیلی راضی به من نگاه میکنه. وقتی باباش هم زنگ زد سریع اومد تلفن رو بوسید و شروع به حرف زدن کرد. فکر کنم داشت از روزش تعریف میکرد.
حمامش کردم و حسابی آب بازی کرد ولی مشکل اینه که بدش میاد آب روی سرش بریزم. خلاصه هر بار باید با تقلای زیاد و خیس شدن لباسهام این کار رو انجام بدم. گاهی با خودم حمومش میکنم که عادت کنه به دوش ولی یه ترسهایی درش وجود داره که نمیدونم چطور باید مهارشون کنم. مثل ناخن گرفتن یا صداهای مختلف از جاروبرقی گرفته تا آبمیوه گیری. نمیشه زندگی رو تعطیل کرد آخه ولی راهی هم نیافتم که این ترس رو ازش بگیرم.
میگذارمش روی تخت بزرگ کنار تختش. کیسه خوابش رو تنش میکنم. براش شعر میخونم و اون هم هی میخنده. قطره ویتامینش رو میخوره و هی میگه سه! سه! تا من چراغ رو با یک دو سه خاموش کنم! بهش شیر میدم وقتی سیر میشه خودش لباسم رو با زور میخواد ببنده. بغلش میکنم که بزارمش توی تختش. دستهاش رو دور گردنم حلقه کرده و یک بوس به لبم میده. بهش میگم که دیگه بخوابه. بهم باز لبخند میزنه و دیگه براش یه بوس میفرستم و میام بیرون.
خونه ساکت میشه. خوب یه مرحله از امروز هم تموم شد. حالا باید برم که آشپزخونه ریخت و پاشه. لباسها رو باید جمع کنم و مرتب کنم. اسباب بازیهای محمود توی اتاق ولو هست باید مرتب بشه. کمدها رو جمع و جور کنم که فردا روز تمیزکاری خونه هست و وقتی اینا تموم شد باید بشینم یک مقدار کارم رو ادامه بدم که دیگه این هفته باید تحویل بدم. شوشو زنگ میزنه و میگه که بارون بشدت میباره اونجا. مادر جونم نوشته بود که تهران بارون میباره. مامان شوشو هم گفت که اسکندریه تمام روز بارون باریده. خوب چرا یه قطره اش اینجا نمیاد پس؟!
برم که دیگه ساعت از یک هم گذشته و فردا روز درازی خواهم داشت. این هم محمود پر از شادی و شیطنت.
همگی شاد باشید.
انشاا… بابایی زودتر برمیگرده و دلتنگی هردوتایی تون تموم میشه.
ghorboone in ghiafeye khandedare in shaytoon.ajab pas hameja baroonie,inja ham ke alaan 2 haftast dare baroon miad 🙂 dige addi shode.moraghebe khodeto moudi bash azizam.
خسته نباشی خانومی….یه جورایی قشنگ می نویسی…یه جورایی متفاوت با بقیه که نمی تونم بگم……………….پسرت نازت رو ببوس.
یعنی من اول شدم ……! so goooooood!!!!!
مامان محمود عزیز، هر وقت میام توی این وبلاگ انگار فیلمهای ایندینیا جونزو دارم می بینم … خیلی برام جالبه …یه دنیای کاملن ناشناخته ..البته تقصیر خودم نیست انقدر توی سالهای دانشکده از مصر توی کتابهای متعدد و تاریخ هنر «هلن گاردنر «خوندم که رفتن به مصر مثل یه رویا می مونه برام … خوشبحالتون … راستش من کم پیش میاد به کسی حسودیم بشه ، ولی وقتی میام اینجا و اون تیتر سرزمین فراعنه رو می بینم دلم یهو کنده می شه …شاید اونجا خیلی با رویایی که من تو ذهنم ساختم متفاوت باشه ولی به هر حال هیچ کاریش نمیشه کرد به هر حال مصره دیگه … اون دوتا عکستون واقعن فوق العاده بود … راستش گاهی عکسها جدا از موقعیت واقعیشون حسی رو به ادم می دن که آدم می تونه باهاش کلی رویا پردازی کنه … این عکسها از اونا بود…مرسی
salam….shoma mesr hastid???che jaleb….
omidvaram…mahmud aziz zud zud be kelasash adat kone o mostaghel bashe….
mamnun ke behem sar zadid shad o movafagh bashi khanumi…
pesare nazet ro az tarafam bebus
سلام مامانی … مرسی که دائم به ما سر می زنی . حسن تصادف جالبیه ، من هم هنر خوندم رشته ی کارگردانی شاخه ی انیمیشن … ولی جالبتر اینه که بابایی نورا هم تصویر گر کتاب کودکه … یعنی هم کارش همینه هم تحصیلاتش و هم عشقش … توی کار خودش هم خیلی موفقه … توی ایران کتابهای زیادی هست که اون تصویر گری کرده ، بیشترش برای کودکانه ولی بعضی هاش هم برای نوجوونهاست . به هر حال خوشحالم که وجوه مشترکی با هم داریم که می تونیم در آینده راجع بهش گپ بزنیم …
سلام مامان محمود. چند وقت پیش یکی از دانشجویان دکتری مصری فارغ التحصیل شد. خانمش از اینکه مجبور بودند برگردند مصر خیلی ناراحت بود و گریه زاری میکرد. میگفت اونجا خیلی شلوغه و برای نانوایی باید کلی سر صف وایسن. برام عجیب بود. خوبه که ما ایرانیها حداقل بخاطر دیدار خونواده هامون خوشحال میشیم که برگردیم.
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکـنی اسـباب جمـع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکـم در کف و گویی نـمیزنی باز ظـفر به دست و شکاری نمیکـنی
این خون کـه موج میزند اندر جـگر تو را در کار رنـگ و بوی نگاری نـمیکـنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا بر خاک کوی دوست گذاری نـمیکـنی
ترسـم کز این چمن نبری آسـتین گـل کز گلشنـش تحمـل خاری نمیکـنی
در آسـتین جان تو صد نافه مدرج اسـت وان را فدای طره یاری نـمیکـنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک و اندیشـه از بلای خماری نـمیکـنی
حافـظ برو کـه بـندگی پادشاه وقـت گر جملـه میکنـند تو باری نمیکـنی
هولا هولا ما از سفر سه هفته ای برگشتیم ، بیاین به دیدنم ، بیان احوال پرسی ، ای دلم واسه همه تنگ بیده
Mamane Mahmood
Salam
khoobid?
ettefaghan man ham kheyli vaghta miam inja amma chizi mamoolan neminevisam
amma sar mizanam
mer30 be khatere hamdardi va hamrahit!
khosh halam kardi
سلام مامان محمود. خیلی خیلی ممنون از دعوتت. کسی چه میدونه. شاید یه روز همدیگرو ببینیم. محمود رو ببوس بجام. خدانگهدار
من عاشق هواي بادو باراني ام …
واي چه پسر مهربون وخوش قلبي …تلفنو هم ميبوسههههههه ..
چه كار رمانتيكي كرده اين گل پسر ..قربونش بشم منننننننن..بووووووووووووووس
salam
che khob ke ye kasi pida shod mian in Egyptains!!!
man shayad ta 1-2 hafte digar biam Maasar 🙂
mitonam beporsam ye ham vatan toye MAASR chetor migozarone?
man be didan famil shohar be Maadi miam 🙂