راستش میدونم که الان میگین بابا چقدر تنبلی که هیچ چیز نمینویسی ولی دلم نمیخواد هل هولی و سرسری یک چند خط برای رفع تکلیف بنویسم. از انجام هر کاری اینطوری بدم میاد. بعد هم بلاگ نویسی باید یکجور بنظرم تمدد اعصاب باشه و تخلیه روحی نه یک تکلیف اضافی بر تمام مشاغل ما!
اینروزها همونطور که قبلا گفته بودم مریض بودم و سرم حسابی شلوغ. بعد از من محمود سرما خورد که زود مهارش کردم و دوباره به حال عادیش برگشت. در طول روز یه لحظه نمیخواد از من جدا باشه. پسرکم خیلی با احساسه و با هر سرفه ای که بکنم سریع میاد خودش رو بمن میچسبونه و هی منو میبوسه. بعد هم با دقت نگاهم میکنه و یک چیزهائی میگه که فکر میکنم میخواد مطمئن شه که خوبم. خیلی بمن وابسته شده البته در مورد پسرها این عادیه ولی چون فقط منو دور و برش میبینه این وابستگی بیشتر از حد معموله.
این هفته تصمیم گرفتم که ببرمش کلاس موسیقی برای بچه ها. یه کلاسی هست که فکر کنم قبلا درموردش نوشتم. برای بچه های از 3 ماه به بالا یک سری کلاسهای آموزشی داره که بچه ها با مادرهاشون شرکت میکنند. برای من و محمود ایده آل هست ولی راهش از ما خیلی دوره. خلاصه این هفته عزم و جزم کردیم و با یکی از دوستهام رفتیم. ولی محمود خیلی محیط گرفته بودش و از کنار من حرکت نمیکرد. من هم دیگه زورش نکردم و حالا تصمیم دارم هر هفته ببرمش که شاید کم کم راحت تر بشه.
دیروز و امروز هم رفتیم اسکندریه که خانواده شوشو رو ببینیم و خلاصه محمود از راه دور باهاشون بازی میکرد و هرگونه بغل کردن منجر به چسبیدن بیشتر بمن میشد! ای بابا! بچه اینا دیگه فامیلهای خودتن دیگه! هه هه. صبح جمعه هم رفتیم کلوپی که شوشو اینا عضو هستند و محمود رو بردیم قسمت اسب سواریش و با ذوق بیش از حد با اسبها حرف میزد ولی از همون راه دور. تا نزدیک میشدیم می ترسید. راستش من هم ترسیدم آخه خیلی بزرگن. ولی قربون خدا که این حیوون چقدر زیباست.
هوا هم که توی اسکندریه ابری بود حسابی و تا ما برگشتیم برای نهار شروع به باریدن کرد. دیگه فصل بارون شروع شده که البته بیشتر کنار دریا بارندگی میشه و قاهره فقط خیلی سرد خواهد شد. قابل توجه کسانی که شاید نمیدونن در مورد هوای مصر: اینجا هم زمستون میشه و هوا هم بشدت سرد میشه! قسمت شمال مصر همونطور که گفتم بارندگی خیلی زیاد هست و مثل سیل بارون میاد. قاهره گاهی یک نمی میزنه ولی سرد میشه. جائی هم که ما هستیم دور تا دورمون صحراست و دما از توی شهر هم پائین تر میره. یه مشکلی هم که توی خونه ها توی مصر هست اینه که هیچ وسیله گرمائی یافت نمیشود. البته شنیدم که قبلا استفاده میکردن ولی به دلائل گرونی برق و توی شهر هم خونه ها همه کنار هم، سرما اونقدر نیست یا حس نمیکنند. والا من که زمستونها مثل بید میلرزم از سرما! برای همین هم ما هر اتاقی رو با شوفاژ برقی و از پارسال کولرهایی که گرم هم میکنند مجهز کردیم.
راستش من وقتی میومدم مصر برای اولین بار هرچی که لباس گرم همراهم بود و دادم رفت. بعد اومدم اینجا مجبور شدم که دوباره همه رو بخرم! این هم بگم که هرچی بطرف پائین مصر برید هوا گرمتر میشه. برای همین بهترین موقع بازدید از اقصر و اسوان و دریای سرخ در این زمان تا پایان مارس میشه گفت هست.
خلاصه سردی هوا یکطرف باید بیشتر مراقب محمودی باشم که دوباره مریض نشه. ولی اینقدر لجباز شده که نه میزاره عوضش کنم نه لباس تنش کنم. فقط وقتی میگم میخواهیم بریم ددر سریع میاد با لباس خونه جلوی در می ایسته و با هزار زور و کلک باید ببرمش که لباس گرم بپوشه. عاشق پرتقال هست و باقی میوه ها رو هم میخوره ولی گاهی مثل این چند روز بازی در میاره. غذاش خیلی کم شده و به شیطنتش اضافه شده. صبحها سریع میاد تلویزیون رو روشن میکنه و میره روی مبل میشینه و مثلا داره برنامه میبینه. وقتی من دارم سریال نگاه میکنم بدقت نگاه میکنه. از صحنه های دعوا و زدو خورد ناراحت میشه و اخم میکنه و لباش رو ور میچینه. خیلی خنده دار. یه سریال انگلیسی هست که از همون دوران حاملگی و قبلش نگاه میکردم، تا آهنگش پخش میشه باید سریع بیاد منو خبر کنه و خودش هم آواز میخونه. باباش که هروقت میبینه کلی میخنده.
از حرفهای جدیدش اسم مادرم رو میگه که سخت هم هست ولی خیلی با نمک ادا میکنه و شکلات هم به علت شکمو بودن بلد شده! کلمات رو وقتی میشنوه تکرار میکنه ولی بعد از یادش میره. باید باهاش تمرین کرد که توی ذهنش بمونه.
خلاصه هر روز شیرین تر میشه و احتیاج به تمرکز بیشتر داره. این ماه محمود یکسال و نیم شد و نوبت واکسن 18 ماهگی اش هست. دوستهام میگن که واکسن سختیه انشالله که عزیزم زیاد اذیت نشه. شاید هفته دیگه از دکترش بخوام که بیاد بزنه براش.
خوب دعا میکنم همه بچه ها سالم و سلامت باشن و هی شیطونی کنند! بعد هم خدا یک تجدید نظری کنه و این ساعات روز رو بیشتر کنه، ممنون میشم!
شب و روزتون خوش و ایام به کام.
salam
kheili khob minevisid..bishtar benevisid
shad bashid
سلام خانومی
بالاخره نوشتی و ما رو هم شاد کردی
خوشحالم که روزای خوبی داری
من ازدواج نکردم ولی تجربم تو بچه ها زیاده ، پسر برادر من هم وقتی تو این سن بود غذاش کم شد و به شیطونیاش اضافه . الان هم که 5 سالشه توی روز فقط یه کوچولو غذا می خوره و عوضش یه عالمه شیطونی می کنه . اگه خونه ما بیاد که فقط دوست داره دوره سالن بدوه و به قول خودش موتور سواری و ماشین سواری بکنه. نمی دونم این همه انرژی رو از کجا میاره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اسندریه میری به ما هم که نمی گی ، خانومی ( شوخی کردم )
راستی خیلی دوست دارم بدونم محمود شبیه شماست یا نه ؟ ( فوضولیه ولی بگین تو رو به خدا، خوب؟؟!!)
بوس بوس برا شما و محمود جون
بای
سلام خانوم خانوم ها خاله خوب
همه حرف ها درست اما اگه نيايي و از كارهاي محمود ننويسي جزئيات حتما يادت مي ره .
نمي دونستم جدي تو خانه كار مي كني خوب البته حق داري من هم هنوز نفسم از جاي گرم در مي آيد .
تو خانه مامانم مي خورم و مي خوابم و مامانم همه كارهايم را مي كنه فكر مي كنم همه مثل من ول معطلند و بيكار .بهر حال ببخشيد .
خيلي كار خوبي مي كني كه مي بريش كلاس سعي كن وقفه بينش نيوفته تا عادت كنه .
بابا پس من اونقد رها كه فكر مي كردم در مورد قيافه ها و صداها خنگ نيستم توانستم شباهت بين تو پسرت را درك كنم .
راستي چه رشته اي خواندي نكنه تو هم فارغ التحصيل رشته نرم افزار باشي؟؟؟؟؟
پسر كوچولويت را ببوس .بهش بگومنخيلي دوستش دارم . حاصل زحمات ماردي مثل تو پسر با محبتي خواهد بود .
سلام مامان بی معرفت محمود کوچولو
اومدیم من دستم شکست !!! نباید بیای سر بزنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حال بپرسی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا ناراحت نشو !!!
آپم بدو بیا ببین چه خبره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
احمدی نژاد در سفر استانی : فهم مخالفانم از بزغاله کمتر است !!!
آپم . اونم چه آپیییییییییییییییییییییییییییی
خيلي نوشته هاتونو دوست دارم ولي انگار بچه همه وقت شما رو ميگيره ! واقعا اينجوريه ؟
پس خودتون چي ؟
Salam khanoomi
khoshhalam ke minevisi
shad bshid
سلام
خانوم ببخشيد من ممكن است چند روزي كمتر سر بزنم .
محمود پسر خاله چرا مريض است مواظب گوشش باش خيلي حساس است .
مدام چك كن كه حتما چركش خوب بشه .
نه توي ايران تا الان كه اجازه نمي دهند . بابا ها بيايند اتاق عمل اگه پرستارها لطف كنند دوربين فيلم برداري را بگيرند و ازش فيلم بگيرند .
ممنون دوستت دارم خيلي برايم دعا كن من هم تو اتاق عمل براي سلامتي تو خانواده ات و محمود دعا ميكنم كه در آينده هم پسر موفق باشه .
سلام مامان محمود
به خدا دروغ نمیگم اوون یکی پست رو خووندم همه اشو
همین که خواستم نظر بدم یادم اوووووووومد ای داد بیداد که دی سی کردم و دیگه نمیشد دوباره کانکت بشم
یه بار دیگه هم اومدم نظر بدم باز دی سی شدم اونموقع یادم اومده که باید کامنت میذاشتم
الانم اوومدم سلامی عرض کنم واحوالی بپرسم و بعدش این پست رو سرفرصت میخوونم
حالا پست جدید بذارم می فهمی این چند روزه سرم چقده شلوغ بیده و چی کشیدم
قربوووووووووووووون تو و محمودی برم
بابای
سلام به مامانی و محمود جون….خانومی از وبلاگت خوشم اومد به ویژه که اطلاعات خوبی درباره مصر و فرهنگ و اقلیم و…آنجا می دهی..پسر کوچولوت هم دوست داشتنی هستش…برای همین لینکت کردم که هر از گاهی احوال خودت و پسرت و بگیرم….موفق باشی..
سلام مامانی گل … خوبی؟
الهی بگردم برای شما دوتا مامان و پسر… حالا خوبید دیگه نه؟
ببین بچه ها و مخصوصا پسرها یک سنی عمرا هرکاری کنی از مامانشون مخصوصا جدا نمیشن… محمد من هم همین طور بود… البته الان دیگه به زور میگیرمش پیش خودم… باور کن دیگه دلم برای بغلهایش و بوسهایش تنگ میشه.. ولی فکر خوبیه که ببریش هر هفته تا بلکه کم کمک عادت کنه… راستی میگم خانواده ی شوشو گیر ندادند که بچه مون پیش ما نمیاد؟ هاهاهاهاه این خانواده ی شوشوی من که همیشه از این گیرها میدن… حالیشون هم نیست.
یک ماچ گنده از این پسرک خوشگل و نازنینت بکن.
فداتون.
سلام مامان محمود و همسر شوشو
نمینویسی نمینویسی و وقتی مینویسی خوب مینویسی.
راستی هنوز هم من نتونستم کشف کنم چرا وقتی به من سر میزنی پرچم اتگلیس را نشان مبده. نکنه میری از انگلیس وارد وب من میشی؟
اینترنت شما کابلی هست یا از خط تلفن؟
ببخشبد فضولی کردم.
شاد و پیروز و دور از هر بزغاله باشید.
سلام مامان محمود جون . مرسی که به ما سر زدی. خیلی خوشحالم که سن نورا و محمود جون این قدر به هم نزدیکه . می تونیم از تجربیات هم استفاده کنیم . مثلن اینکه نورا هم دقیقن عین محمودجون هفته ی پیش یه دفعه دو تا دندون آسیای پایینش با هم در اومد و من رو بیچاره کرد چون اولش نمی دونستم علت این همه بی قراری و تب و ناراحتیش چیه و کلی غصه خوردم .به هر حال می تونیم کمک حال هم باشیم . دیگه اینکه وبلاگتون به خاطر جغرافیایی که در اون زندگی می کنید خیلی متنوع و خوبه . ای کاش بیشتر راجع به خودتون می نوشتید . درضمن یه سوال هم دارم ، من خیلی دوست دارم با نورا تو خونه انگلیسی حرف بزنم ولی بعضی ها می گن زوده و بچه گیج می شه ، از طرفی می ترسم که اگه من مشکلی تو لهجه داشته باشم اون به نورا منتقل بشه و بعدها نتونه این اشتباه من رو جبران کنه . خیلی دوست دارم منو راهنمایی کنین .مرسی…
سلام .مرسي كه بهم سر زدي. اين چند سال كه براي منم مثل يه عمر گذشت.چقدر همه چيز تغيير كرده.حالا تو واسه خودت يه مامان خوشگل و كامل شدي كه همه چيز تحت تاثير قرار داده.فقط دوستيمون اين وسط هست كه هر چقدر از هم دور باشم و هر چقدر هم همديگر رو نبينيم (حتي اگه شوشو و جغلان هم دور و برمون باشن!)مطمئنم تغييري نمي كنه.miss u baby
مامان محمودی … مرسی از راهنماییت و آدرس سایتی که بهم دادی … محمود خیلی خوشبخته که امکان یادگیری چند زبون رو داره … می دونی که چه تاثیر شگرفی یادگیری چند زبان در کودکی روی هوش بچه می ذاره …خیلی خوشحالم براش ..
سلام مامي خوبي محمودي خوبه چرا ديگه عكس نميذاري نميگي ما دلمون براش تنگ ميشه آخه بدجنس اين وابستگي محمود به خودت بخاطر اينه كه فقط شما رو ميبينه حالا خوبه كه مشكل ما رو نداري كار نميكني خوش بحالتتتتتتتت
سلام دوستخوبم خاله مهربون
ممنون از زحماتت و دستت درد نكنه بابت همه الطاف و تلفن ها و اس ام اس ا .
انشالله كه بيايي ايران و بتونم ببينمت تا از نزديك ازت تشكر كنم .
من و پسرم هر دو خوبيم .
بايد هم ببخشيد كه من روز اول بعد از زايمان حالم خوب نبودو كلي هم گرفتارم و دير شد خبر دادنم .
محمود كوچولوي تو خوبه .واقعا كه همانطوري كه تو نوشتي هوس برانگيز است .انقدر كه بچه ها شيرين هستند . انشالله خدا محمود كوچولو را برايت سالم و سلامت نگه داره و ني ني هاي بعدي هم هر وقت خواستي جايشان را تو زندگي ات باز كنند .
مي بوسمتان به اميد ديدار
خوشبخت باشي
بعدا باز هم سر مي زنم
سلام به مامان بی معرفت محمودی گلمون …خانوم خانوما حالا دیگه وب نویسی
وبگردی شده یه چیز اضافه ؟! بنظرت بده آدم یه سری دوستای خوب ومهربون
پیدا کنه واونارو نگه داره ..واسه همه ی ماها پیش میاد لحظه هایی که دلمون گرفتس ونمی خوایم بااوناییکه میشناسمون درددل کنیم باورکن داشتن دوستای وبلاگی توی اینجور مواقع خیلی خیلی خوبه ..پس درمورد وبلاگنویسی اینجوری
فکر نکن ..به هرحال هرکی عقیده ی خودشو داره اما اینجا هم میتونه یه دفتر خاطرات باشه واسه گل پسرت که بزرگ شد باورق زدنش ذوق کنه و هم یه جایی واسه حرفای خودت …
درکارهات موفق باشی دوست عزیز
گل پسرو میبوسم